جدول جو
جدول جو

معنی شوریده داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

شوریده داشتن(خَ بَ قَ کَ / کِ دَ)
شوراندن. به حال طغیان کشاندن: او (ملک بخارا) به امیر خراسان اسد بن عبداﷲ نامه نوشت که به بخارامردی پدید آمده است و ولایت بر ما شوریده میدارد قومی را بخلاف ما... (تاریخ بخارای نرشخی ص 71). میگویندکه اسلام آوردیم و دروغ میگویند، اسلام به زبان آورده اند و به دل به همان کار خویش مشغولند و بدین بهانه ولایت و ملک شوریده میدارند. (تاریخ بخارای نرشخی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوشیده داشتن
تصویر پوشیده داشتن
پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کَ)
ملبس کردن. مقابل برهنه داشتن، نهفتن. پنهان داشتن. پنهان کردن. نهان کردن. مخفی داشتن. رمس. اخفاء:
بیاسای اکنون تو پوشیده دار
بدان تا نداند کس از روزگار.
فردوسی.
از آن کودکان نیز بسیارگفت
همیداشت پوشیده اندر نهفت.
فردوسی.
گفت... باز گرد و این حدیث پوشیده دار. (تاریخ بیهقی).
بوالعجب واقعه ای باشد و مشکل کاری
که نه پوشیده توان داشت، نه گفتن یارند.
سعدی.
چو پوشیده میدارم اخلاق دون
کند هستیم زیر و عجبم زبون.
سعدی.
درد دل پوشیده داری تا جگر پر خون شود
به که بادشمن نمائی حال زار خویش را.
سعدی.
لطّ عنه الخبر لطاً، پوشیده داشت خبر را. (منتهی الارب).
آنکه عیب تو گفت یار تو اوست
و آنکه پوشیده داشت مار تو اوست.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(خَ بُ دَ)
آشفته شدن. منقلب شدن. نابسامان شدن. به طغیان گراییدن. آشفتگی یافتن: نواحی ختلان شوریده گشته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410). حاجب سباشی به خراسان رفت و جبال بدین سبب شوریده گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509). چون کار شوریده گشت این فقیه آزادمرد از وطن خویش بیفتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 606). همان عادت فروگرفت که با مردمان همی داشت، مردمان سیستان شوریده گشتند. (راحهالصدور راوندی).
- شوریده گشتن کار بر کسی، آشفته شدن و مشوش شدن و پریشان و نابسامان شدن کار بر او: هرگاه که پادشاه عطا ندهد و سیاست هم بر جایگاه نراند همه کارها بر وی شوریده و تباه گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458)
لغت نامه دهخدا
ملبس داشتنمقابل برهنه داشتن، نهفتن پنهان داشتن پنهان کردن مخفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار